Sunday, March 30, 2014

radiohambastagi

http://radiohambastegi.se/sounds/ansoyemaks201403029.mp3

Monday, March 24, 2014

Aspect ratio 4:3 change to 16:9

http://www.reddit.com/r/answers/comments/1w60eo/why_did_the_standard_tv_aspect_ratio_of_43_change/

Wednesday, March 12, 2014

The Wolf of Wall Street...گرگ وال استریت








فیلم "گرگ وال استریت"، حرکت دیوانه وار و روند کاذب شخصی را به نمایش میگذارد که نمونه اش در سراسر جهان کم نیستد، آدمهایی با قدرت خود تخریبی که با توجه به عدم کنترل واقعی شخصییتی، باوراینکه هر لحظه در آستانۀ سقوط باشند، بعید نیست. آدمهایی با موفقییت های ظاهری  که یک شبه ره صد ساله را میروند و در این راهِ سراب مانند، حیف و میل این دارایی های آسان بدست آمده آنقدرهم کار سختی نخواهد بود... درست عکس افراد موفقی که زندگیشان هر روز رو به افول میرود، پر مانع است اما بدلیل عناصر مثبت نهفته شده در آنان، به مرور زمان به موفقییت میرسند.
جوردن بلفورد که درهمان نماهای اول فیلم او را دارای شخصییتی خیرکننده، زندگی متمولانه وظاهری برازنده میبینیم، نمیتوان به متفاوت بودن شخصییت و فساداخلاقی او پی برد اما همواره برای بیینده این سوال بوجود خواهد آمد که چطور توانسته با این سن و سال کم به این زندگی برسد؟
مارتین اسکور سیزی همواره در فیلمهایش از مناظر مختلف فسادهای مرتبط با آدمها یا همان شخصییت اصلی فیلم را بیان کرده، فساد اخلاقی، مالی، خانوادگی، اجتماعی و غیرو... جمع های  مردانه در قالب نزدیکانی که غالباً رفاقت و دوستی در کارها را مهمتر از هر چیزی میدانند تا شخصییت محوری فیلم را بسمت هدفش یاری کنند. نقش "جوناه هیل" در این فیلم به مثابۀ "جو په سی" در فیلمهای دهۀ 1990 مارتین اسکورسیزی... "گاو خشمگین"، "رفقای خوب"، "کازینو" و... است کسی که همیشه در کنارش بود اما در لحظات حساس، اگه میتونست بهش خیانت هم میکرد. رفقایی که در صعود با او بوده و در افول غالباً تنهایش میگذارند، همینطور استفاده از زنانی بسیارزیبا در کنار شخصییت محوری فیلم که همواره او را زمانی که به فساداخلاقی و افول کشیده می شود ترک میکنند چون از ابتدا هم متعلق به او نبوده اند و صرفاً اوج و پایگاه کذایی اجتماعی او، این زنان جذاب را در کنارش قرار داده است.
بازی لئوناردو دی کاپریوعالیست و شاید به جرات بتوان گفت که برای اولین بار در عمرهنرپیشگی اش چنین بازی درخشانی ارائه میدهد...شاید او نقش شخصییت های متقلب و رند جامعی را خیلی بهتربلدست بازی کند تا شخصییت های بظاهر
محبویتری مثل "گاتسبی بزرگ!!!
او در این فیلم که یک شخصییت ساده و کارمند عادی وال استریت است، کم کم به شخصییت تازه بدوران رسیدۀ پولداری تبدیل می شود. پول به او قدرت، پایگاه اجتماعی، امکانات، رفاه، زن، دوستان در سطح خودش و از همه مهمتر قدرت سو استفاده از همۀ این امکانات را در اختیارش می کذارد ...اینها مسائلی است که اگر در اختیار هرفرد با شخصییت نامطمئن و بی اعتدال قرار گیرد، میتواند هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد، غافل از اینکه بداند، او بدون پول هیچ چیزی نیست و در اصل بدون پول اصلاً وجود ندارد....او هرگز نمیخواست باور کند که هیچگون جسارت شخصی چه در تصمیم گیری و چه در مسائل اولیه زندگی خویش ندارد... نمونه اش وقتی برای اولین بار زمزۀ اف بی آی (پلیس فدرال آمریکا) برای کنترل دارایی هایش به گوشش میرسد، با شخصی در رستورانی در حال صحبت بود و اونجا متوجه میشویم که این فرد چقدر در برخورد با مسائل ابتدایی زندگی اش مستاصل و بی اراده است.
شخصیتی چنان پرافت و خیزومتفاوت که بارها در صحنه هایی از فیلم، زمانیکه او درجایی، فردی بسیار دوست داشتنی ومعمولی از لحاظ انسانی بنظر میرسد... خیلی سریع و با یکسری صحبتهایی در ادامه تبدیل به شخصییتی منفورمیشود.             که حضورش غیر قابل تحمل است
       در کل فیلم"گرگ وال استریت" اسکورسیزی از فیلمهای خوب او بحساب میاید اما نمیتوان یکی از فیلمهای خوب تاریخ سینما از آن یاد کرد...معمولاً فیلمهایی که بهر شکل پول و زندگی مردم توسط عده ای سودجو و مفسد فنا شود و آنان را به بیچارگی  برسانند تا عده ای قهرمان شوند و به خوشگذرانی و عیش و نوش برسند را دوست ندارند و با اینجور فیلمها کمتر همذات پنداری می کنند.
                                                                                                                                
A Perdre la Raison
دلیل از دست دادن
Πέρα από τη Λογική
Our Children
Loving Without Reason
http://www.youtube.com/watch?v=Gpwe0APaXLY



فیلم فرانسوی "دلیل از دست دادن" یا "بچه های ما" به زبان انگلیسی، به موضوع فردی میپردازد که درشرایطی بسیار حاد و غیر قابل رویت از طرف دیگران به نقطه ای از استیصال میرسد و شاهد از بین رفتن قدرت درونی اش می شود تا به حد افسردگی برسد و این افسردگی چنان در وجودش رخنه میکند که قادر به کنترل آن نیست. دراین رابطه وجود حوادث مشابه مختلف نظیرهم و اطرافیانی که با اعمالشان به این اتفاقات دامن میزنند وبه نوبۀ خود شخصییت اصلی داستان را درحصول به رویدادهای غیر مترقبه ای که کسی انتظارش را ندارد هم نقش پر رنگ و موثری دارند.
میرل (امیل د کون) معلم مدرسه ای که عاشق منیر(طاهر رحیم) میشود وبا توجه مخالفت پدر خواندۀ منیر دکتر آندره پینگه ( نیلز ارستروپ) در اوج عشق با هم ازدواج میکنند اما یکسری حوادث بین خانوادگی آنان را به مسیری سوق میدهد که هرگز کسی انتظارش را ندارد!!!
در ابتدای فیلم حضورمستمر پدر خواندۀ منیر جای شک و شبه زیادی را برای تماشچیان بوجود نمیاورد هر چند در ادامه آنطورنیست که نشان میداد اما همواره قدرت نفوذ خود را در جایی که میبایست اعمال میکرد تا به هدف خود برسد حتی اگر این هدف فروپاشی زندگی دیگران بهر قیمتی باشد. نوع زندگی آنان طوری است که انگار هر سه نفر بچه ها رو بزرگ میکنند و در هر کاری سه نفری تصمیم میگیرند و وقتی حضور مخفی یا به اصطلاح "پشت صحنه ای" اما پر رنگ پدر خوانده  کم کم بروز میکند تبدیل به شخصییتی میشود که کسی یارای ابراز وجود در مقابلش را ندارد و تصمیمیاتش را با تجربه اش برآنان تحمیل میکند.  
صحنه اول فیلم بسیار تکان دهنده بنظر میرسد و ما را در انتظار فیلمی با موضوعی بسیار دردناک در صندلی مان میخکوب میکند... اما فیلم با ضرب آهنگی بسیار روان و معمولی شروع میشود وکارگردان ما را در جریان عادی و روبه رشد خانواده ای کوچک  قرار میدهد که هیچگونه نشانه یا شک وشبه ای از واقعیت درد آوری که در قیافۀ "میرل" در نمای اول فیلم برای ما ترسیم کرده بود دیده نمیشود - مبنی بر اینکه چه چیزی باید منتظرش باشیم- و در ادامه فیلم را مرحله به مرحله وارد معضل های بزرگ خانوادگی میکند. معضل هایی که به واقع دردناک اند
زنان در بعضی موارد بر اثر فشارهای بیش از حد زایمان متعدد یا حتی بعد از فقط یک زایمان دارای افسردگی در روحیات، رفتارو علائم روحی روانی جسمی قرار میگیرند که اگر بدرستی از جانب اطرافیان بلاخص از طرف شوهرانشان تحت حمایت قرار نگیرند تا انرژی های از دست رفته را جایگزین کنند، چه بسا دارای اختلالات دورنی میشوند.
ما در فیلم داستان زنی را دنبال میکنیم که دراوج جوانیست، کسی که شادی و نشاط از تمام حرکات و چهره اش موج میزند، از زمره زنانی بشاش و دوست داشتنی که هر مردی راضی به زندگی با اوست. زنی محروم از خانوادۀ شخصی اش اما با عشق به خانوادۀ کنونی اش که حتی به موضوع خارجی بودن شوهر خود نیزاذعانی ندارد وگویا به حضورپدر خواندۀ اوهم  در زیریک سقف جزیک مورد درابتدا، اعتنایی نمیکند... و این در حالیست که تولد 4 فرزندش که بطور تدریجی هر سال یکی بوده اند، تر و خشک کردن آنان، شوهر نسبتاً بی تفاوت به مسائل اولیه زندگی و پدر خوانده ای که سایه قدرتش همواره چه بر سر شوهر و چه در مورد مسائل اولیه زندگی مشاهده میشود... زن را به ورطۀ طاقت فرسایی از خستگی و فشار سوق میدهد که ما آثاری از شادکامی اول فیلم را در او نمیبینیم و حتی سر کلاس های مدرسه اش هم این موضوع بدنبال اوست و او را آرام آرام وارد مراحل افسردگی میکند...افسردگی که هر زنی در شرایط نظیر او را به موجودی که فکر انسان هم قادر به تفکرش نخواهد بود تبدیل میکند.
"امیل دیکون- میرل " در نقشش بی نظیر است و حالتهای روحی روانی یک زن افسرده را چنان زیبا ارائه میدهد که هرگز جای شکی برای کسی باقی نمیگذارد که در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد.
فیلم بصورت ماهرانه ای، موضوعات زیادی را تحت شعاع قرار میدهد اما هرگز وارد حیطۀ افراطی آن نمیشود بعنوان مثال: اشاراتی در مورد مهاجرت دارد بدون اینکه موضوع را به مسئلۀ نزاد پرستی  نزدیک کند، همینطورکنتراست روابط ناقص و پر شور خانوادگی را محک میزند  که بعنوان مثال در خانواده "میرل" این نقص مشهود است اما در خانواده "منیر" بشدت این همبستگی پر رنگ است و بطور جسته و گریخته به موضوع نقش بزرگان خانواده در روند و نفوذ زندگی فرزندان چه درخانوادۀ اروپایی و چه در خانواده ای از کشورهای مسلمان مثل مراکش تاکید دارد.
بنظر من فیلم " دلیل از دست دادن" اززمره آثاربسیار تاثیر گذاریست که اخیراً دیده ام...فیلمی که باید چشم و گوش خیلی از خانواده ها بلاخص زنان را باز کند... و چه فیلمی بهتر این برای روز زن که به سلامت روحی روانی زنان میپردازد!!!