Saturday, September 28, 2013
پیش از مهاجرت به اینها هم فکر کنید
http://nesvan1.wordpress.com/2013/09/27/پیش-از-مهاجرت-به-اینها-هم-فکر-کنید/
Thursday, September 26, 2013
10 things not to say to a lesbian!
http://www.salon.com/2013/09/25/10_things_not_to_say_to_a_lesbian_partner/
Friday, September 20, 2013
شاهد ماجرا
***شاهد ماجرا!!!
امشب درحال برگشتن از سر کارم شاهد صحنۀ دلخراشی بودم که معمولاً کمتر افراد میخوان که چنین لحظاتی رو ببینند...
اما قبل از اینکه به داستان بپردازم باید عنوان کنم که در بسیاری از همچنین موارد مشابه ای، حالتی بمن الهام میشه که شاید نمونه اش برای بعضی ها یکسان صورت بگیرد...یعنی دیدن صحنه خطر قبل از اتفاق آن!!!
زمانی که به ایستگاه تراموای برای برگشت از سر کار به خونه رسیدم هنوز 10 دقیقه تا تراموای بعدی باقی مونده بود و تصمیم گرفتم تا ایستگاه بعدی پیاده برم و از هوای تمیز و تازه صاف شده از باران بعدازظهری پراگ همچنین از این جمعه شب زیبا لذت ببرم، موردی که مدام دوست دارم وقتی کارم تمام شد قدری قدم بزنم تا طبیعت دور و برم رو به معنای واقعی بعد از کار لمس و حس کنم، بدین معنی که خودم رو مسحور تاکسی و مترو و چیزهایی از این قبیل نکنم...
به ایستگاه رسیدم و هنوز یکی دو دقیقه ای مانده بود تا تراموای برسد...افراد زیادی در دور وبر ایستگاه مشاهده نمی شدند و من تنها مسافر در ایستگاه بودم جز تک و توک افرادی که در حال عبور و مرور در پیاده روها بودند...تراموای در حال نزدیک شدن به ایستگاه بود که از دور رنگ آبی چشمک زن ماشین پلیس نظرم را همزمان با رسیدن تراموای به ایستگاه بخودش جلب کرد...ماشین پلیس بسرعت بطرف ایستگاه البته از جاده بغلی که برای عبور اتوموبیل ها تعبیه شده درحال نزدیک شدن بود که اگر اشتباه نکنم حدوداً 100 کیلومتر در ساعت سرعت داشت، چیزی که در پراگ و کلاً کشور چک کمتر شاهدش هستیم...چنان وحشتی، فقط در دوران جنگ به من دست داده بود تا شاهد و ناظر چنین صحنه های دهشت باری باشم!!! انگار که به عینه میدیدم که سر یکی میخواد بلا بیاد و یا اینکه این ماشین پلیس با چنین سرعتی یه چیزیش خواهد شد!!! سرعت ماشین پلیس چنان زیاد بود که حتی تصور کنترلش برای هیچکس قابل تفکر نبود ولو بعمل!!!
ماشین پلیس بسرعت باد از ایستگاه رد شد و همزمان هم درب تراموای باز شد و من آنقدر محو سرعت زیاد ماشین پلیس شده بودم که نفهمیدم مسافرین داخل تراموای هم خیره به صحنه ای شده اند که من در حال دیدنش بودم...
قیافه های متعجب مسافرین تراموای رو فقط یک دوربین قابل شکار بود...
ماشین پلیس چراغ سبز رو رد کرد و دو نفر عابر پیاده که بنظر زن و شوهر کم بضاعتی بودند رو مورد هدف سرعت سهمگینش قرار میده...مرد خودش رو با یه چرخش نجات میده اما زن که صورتش اونور بود و متوجه این هیولای سرعت نشده بود ...پس از برخورد ماشین پلیس به او...دوبار بدور خودش پیچید و با آسفالت یکی شد...حتی قدرت ناله زدن رو هم نداشت...قیافۀ تمامی مسافرین تراموای از دیدن چنین صحنه ای یخ شده بود و جالب اینکه من که قبل از رسیدن ماشین پلیس حتی دستام رو بعلامت خطر و بدون فکر و تعمق قبلی بهم فشار میدادم که انگار میخواد یه اتفاق بدی بیفته...چنان محو صحنه شدم که وقتی وارد تراموای شدم، نیمی بمن و نیمی به صحنۀ تصادف زل زده بودند....
درب تراموای بسته شد و من و بقیه مسافرین در حال عبور از کنار صحنۀ غم انگیز تصادف، شاهد تماس راننده ماشین پلیس با موبیلش بودیم و شوهر زن که روی بدن نیمه جان همسرش چمپاتمه زده بود و ناله میکرد...
در چند ایستگاه بعدی چیزی در حدود 20 جوان خارجی غرق در مستی و عیش و نوش وارد تراموای میشن و شاید من و چند نفر مسافر دیگر میتونستیم این دوگانگی (کنتراست) زندگی رو در بین چند ایستگاه شاهد باشیم...
این هم از شب جمعه ای ما!!!
شب همۀ شما خوش، آروم و بدون دغدغه...قدر زندگی رو بدونیم!!!
امشب درحال برگشتن از سر کارم شاهد صحنۀ دلخراشی بودم که معمولاً کمتر افراد میخوان که چنین لحظاتی رو ببینند...
اما قبل از اینکه به داستان بپردازم باید عنوان کنم که در بسیاری از همچنین موارد مشابه ای، حالتی بمن الهام میشه که شاید نمونه اش برای بعضی ها یکسان صورت بگیرد...یعنی دیدن صحنه خطر قبل از اتفاق آن!!!
زمانی که به ایستگاه تراموای برای برگشت از سر کار به خونه رسیدم هنوز 10 دقیقه تا تراموای بعدی باقی مونده بود و تصمیم گرفتم تا ایستگاه بعدی پیاده برم و از هوای تمیز و تازه صاف شده از باران بعدازظهری پراگ همچنین از این جمعه شب زیبا لذت ببرم، موردی که مدام دوست دارم وقتی کارم تمام شد قدری قدم بزنم تا طبیعت دور و برم رو به معنای واقعی بعد از کار لمس و حس کنم، بدین معنی که خودم رو مسحور تاکسی و مترو و چیزهایی از این قبیل نکنم...
به ایستگاه رسیدم و هنوز یکی دو دقیقه ای مانده بود تا تراموای برسد...افراد زیادی در دور وبر ایستگاه مشاهده نمی شدند و من تنها مسافر در ایستگاه بودم جز تک و توک افرادی که در حال عبور و مرور در پیاده روها بودند...تراموای در حال نزدیک شدن به ایستگاه بود که از دور رنگ آبی چشمک زن ماشین پلیس نظرم را همزمان با رسیدن تراموای به ایستگاه بخودش جلب کرد...ماشین پلیس بسرعت بطرف ایستگاه البته از جاده بغلی که برای عبور اتوموبیل ها تعبیه شده درحال نزدیک شدن بود که اگر اشتباه نکنم حدوداً 100 کیلومتر در ساعت سرعت داشت، چیزی که در پراگ و کلاً کشور چک کمتر شاهدش هستیم...چنان وحشتی، فقط در دوران جنگ به من دست داده بود تا شاهد و ناظر چنین صحنه های دهشت باری باشم!!! انگار که به عینه میدیدم که سر یکی میخواد بلا بیاد و یا اینکه این ماشین پلیس با چنین سرعتی یه چیزیش خواهد شد!!! سرعت ماشین پلیس چنان زیاد بود که حتی تصور کنترلش برای هیچکس قابل تفکر نبود ولو بعمل!!!
ماشین پلیس بسرعت باد از ایستگاه رد شد و همزمان هم درب تراموای باز شد و من آنقدر محو سرعت زیاد ماشین پلیس شده بودم که نفهمیدم مسافرین داخل تراموای هم خیره به صحنه ای شده اند که من در حال دیدنش بودم...
قیافه های متعجب مسافرین تراموای رو فقط یک دوربین قابل شکار بود...
ماشین پلیس چراغ سبز رو رد کرد و دو نفر عابر پیاده که بنظر زن و شوهر کم بضاعتی بودند رو مورد هدف سرعت سهمگینش قرار میده...مرد خودش رو با یه چرخش نجات میده اما زن که صورتش اونور بود و متوجه این هیولای سرعت نشده بود ...پس از برخورد ماشین پلیس به او...دوبار بدور خودش پیچید و با آسفالت یکی شد...حتی قدرت ناله زدن رو هم نداشت...قیافۀ تمامی مسافرین تراموای از دیدن چنین صحنه ای یخ شده بود و جالب اینکه من که قبل از رسیدن ماشین پلیس حتی دستام رو بعلامت خطر و بدون فکر و تعمق قبلی بهم فشار میدادم که انگار میخواد یه اتفاق بدی بیفته...چنان محو صحنه شدم که وقتی وارد تراموای شدم، نیمی بمن و نیمی به صحنۀ تصادف زل زده بودند....
درب تراموای بسته شد و من و بقیه مسافرین در حال عبور از کنار صحنۀ غم انگیز تصادف، شاهد تماس راننده ماشین پلیس با موبیلش بودیم و شوهر زن که روی بدن نیمه جان همسرش چمپاتمه زده بود و ناله میکرد...
در چند ایستگاه بعدی چیزی در حدود 20 جوان خارجی غرق در مستی و عیش و نوش وارد تراموای میشن و شاید من و چند نفر مسافر دیگر میتونستیم این دوگانگی (کنتراست) زندگی رو در بین چند ایستگاه شاهد باشیم...
این هم از شب جمعه ای ما!!!
شب همۀ شما خوش، آروم و بدون دغدغه...قدر زندگی رو بدونیم!!!
Wednesday, September 18, 2013
رها شده در امارات
http://www.zanantv.org/show/-/asset_publisher/wD7S/content/%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA
در سال ۲۰۰۸، تنها پس از سه ماه کار در هتل بین المللی استاروود "Starwood"به خانم آلیشیا گالیAlicia Gali" " تجاوز میشود. پس از تجاوز، او مجبور به تحمل یکسال حبس میشود که چهار ماه آن به خاطر عروسی پسر شیخ امارات بخشیده میشود. "رها شده در امارات" نام گزارشی مستند است که راس کولتهارت "Ross Coulthart" گزارشگر ساندی نیوز به تهیه کنندگی علیراسل Ali Russel برای شبکه هفت استرالیا انجام داده است.
اگر چه زرق و برق مسحور کننده دوبی آن را به بهشتی در کویر تبدیل کرده، ولی برای آلیشیا گالی استرالیایی تلخ تریم تجربه زندگی اش بوده است. او که در سال دو هزاروهشت موفق میشود در دوبی به عنوان مدیر سالن زیبایی و سونای آب گرم هتل استاروود - دومین مجموعه از بزرگترین هتل های زنجیرهای دنیا- استخدام شود، نه تنها مورد تجاوز جنسی گروهی قرار میگیرد ، بلکه مجبور به تحمل حبس در زندان نیز میشود. او نمی دانست که تصویر او از امارات به عنوان یک جامعه آزاد و با مدارا، تصویری غیر واقعی است.
از آنجائی که دولت امارت متحده عربی مایل به پوشش خبری داستان های جنجالی مثل داستان آلیشیا گالی نیست، این گزارش به صورت مخفیانه در امارات تهیه شده است.
به فاصله نود دقیقه از دوبی به استراحتگاه و هتل ساحلی میرسیم که آلیشیا در آنجا کار میکرد. جائی که قرار بود فصل جدیدی در زندگی وی باشد اما سه ماه بعد از سکونت و کار اتفاقی میافتد که زندگی او را تا الان تحت الشعاع قرار داده است. آلیشیا در پایان یک روز کاری وقتی به اتاق خود میرود متوجه میشود که آب زیادی داخل حمام را پر کرده است. با قسمت تعمیرات هتل تماس میگیرد و آنها به مساله رسیدگی میکنند. نیم ساعت بعد از بازگشت مجدد به اتاق متوجه میشود که آب لولهها این بار به طور بدتری نشت میکنند. مدت زمانی بعد قسمت تعمیرات هتل متوجه میشود که کسی با استفاده از یک کیسه پلاستیکی مانع عبور جریان آب لوله حمام آلیشیا شده است. همین امر آلیشیا را مجبور به ترک اتاق میکند. ساعت یازده شب است که او به قسمت بار و سرو مشروب کارکنان هتل میرود. در حالی که با لپ تاپ خود مشغول است، سفارش یک نوشیدنی میدهد. یکیاز کارکنان دیگر هتل که آلیشیا او را به خاطر میآورد سطلی از یخ را روی میز او میگذارد و یک تکه یخ به نوشیدنی اضافه میکند و اینجاست که دیگر آلیشیا به یاد نمیآورد نوشیدنی خود را تمام کرده باشد. او ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر روز بعد در اتاق خود از خواب بیدار میشود. لباسی بر تن ندارد و احساس درد شدید میکند. دندههایش شکسته اند و بدنش کبودیهای زیادی دارد. در واقع به نوشیدنی او مواد بیهوشی اضافه کرده بودند و او را به حالت نیمه هوشیار به اتاق خود برده بودند. در طی شب گزارشهایی از صدای جیغ در هتل داده میشود که قسمت امنیتی هتل وقتی به اتاق آلیشیا میروند او را بیهوش به همراه سه مرد لخت دیگر که همگی از اعضای هتل بودند پیدا میکنند. در این زمینه سوالاتی به خصوصی از مسئولین هتل انجام شده است که همه آنها بیپاسخ مانده اند.
دو مصری به نام های نظمه و ناصر از دوستان و همکاران سابق آلیشیا تنها کسانی هستند که شاهد ماجرای آن شب بوده اند. آنها در نروژ زندگی میکنند و راس در گزارش خود از آنها نیز میخواهد که هر چه از آن ماجرا به یاد دارند توصیف کنند.
آلیشیا از مدیر هتل کمک میخواهد به او میگوید که گزارشی به پلیس بدهند ولی مدیر هتل به او میگوید که به خاطر نوشیدن الکل دچار دردسر خواهد شد. زمانی که آلیشیا طلب پاسپورت خود را میکند تقاضای وی به خاطر بدهکاری و تامین هزینههای مالی محل اقامت وی که از جانب هتل بوده رد میشود. به گفته ناصر به عنوان یک شاهد زمانی هم که آلیشیا درخواست دیدار با مدیریت منابع انسانی را دارد درخواست وی رد میشود.
او که مستأصل شده است و نمی داند که چه کاری انجام دهد با کنسولگری استرالیا در دوبی تماس تلفنی میگیرد. تنها حرفی که به وی زده میشود این است که ماندن در دوبی را مورد بازبینی قرار دهد. وقتی که آلیشیا به مامور کنسولگری توضیح میدهد که مدیریت هتل پاسپورت او را پس نمیدهد وی حرف خود را تکرار میکند بدون اینکه پیشنهاد عملی از قبیل ارائه پاسپورت اضطراری داشته باشد.
سؤ مادر آلیشیا است و تنها کاری که در تمام این مدت انجام میدهد دلداری دادن به وی از پشت خط تلفن است. در این زمان آلیشیا در موقعیتی بسیار بدی است و کسی راجع به وی چیزی نمیداند فقط به خاطر اینکه دولت استرالیا از آنها خواسته بود که با رسانهها مصاحبه نکنند و جنجال رسانهای به پا نکنند. در همین زمان هم مدیر هتل فشارهای خود را وارد میکند و به وی اخطار میدهد که اگر به بیمارستان یا مرکز پلیس برود دچار درد سر خواهد شد. ولی چهار دنده شکسته شده باعث شد که آلیشیا با خرج خود به بیمارستان برود. در بیمارستان به وی گفته میشود که به پلیس شکایت کند و از انجایی که غیر مسلمان است نیازی به ترس از خوردن مشروبات الکلی نیست. در اداره پلیس شکایت نامه وی به زبان عربی تنظیم میگردد و از وی خواسته میشود که آن را امضا کند و اگر از امضأ آن سر باز بزند با قاضی دادگاه دچار مشکل میشود. چیزی که آلیشیا نمیدانست این بود که در واقع این شکایت نامه اعتراف خود وی به داشتن روابط نامشروع جنسی اشاعه فحشا و بیآبرویی و همچنین شرب خمر است. او بعد از امضا و بدون فوت وقت به دادگاه اسلامی برده میشود. همچنین سه مردی که به وی تجاوز کرده اند با دستبند به دادگاه آورده میشوند. آلیشیا خیال میکند در دادگاه اسلامی که کمتر از نیم ساعت انجام میشود علیه آنان شهادت میدهد غافل از اینکه خود وی نیز در حال محاکمه است. او به تحمل ۱۲ ماه زندان محکوم میشود. ۱۱ ماه به خاطر روابط نامشروع و یکماه به خاطره شرب خمر. حتا مسیحیبودن او نیز نمیتواند باعث توجیه نوشیدن الکل وی شود.
شرایط غیر بهداشتی زندان و صدای ناهنجار شلاق خوردن که از سلوهای دیگر بگوش میرسد روحیه وی را تخریب میکند. به هر حال بعد تحمل ۸ ماه زندان مشمول عفو عروسی پسر شیخ میشود! و به همراه اشخاص متجاوز خود از زندان آزاد میشود.
آلیشیا در حال حاضر در استرالیا و به کمک مادر خود زندگی میکند. او بیمار و دچار اختلالات روحی است. محل کار سابق وی حاضر به پرداخت هیچ غرامت و هزینهای نیست و در واقع مرکز اصلی هتل و شخص فریتیس وان پسچن مدیر عامل آن در آمریکا حاضر به پاسخ گویی به راس کولتهارت گزارشگر نشدند.
همچنین در ابتدای قسمت دوم گزارش با شارلوت آدامز انگلیسی آشنا میشویم که در سال ۲۰۰۹ به خاطر بوسیدن گونه یکیاز دوستان پسر خود مجبور به تحمل یک ماه زندان میشود.
گزارش و ترجمه از پارسان امانی
- See more at: http://www.zanantv.org/show/-/asset_publisher/wD7S/content/رها-شده-در-امارات#sthash.OOKCc7hD.dpuf
در سال ۲۰۰۸، تنها پس از سه ماه کار در هتل بین المللی استاروود "Starwood"به خانم آلیشیا گالیAlicia Gali" " تجاوز میشود. پس از تجاوز، او مجبور به تحمل یکسال حبس میشود که چهار ماه آن به خاطر عروسی پسر شیخ امارات بخشیده میشود. "رها شده در امارات" نام گزارشی مستند است که راس کولتهارت "Ross Coulthart" گزارشگر ساندی نیوز به تهیه کنندگی علیراسل Ali Russel برای شبکه هفت استرالیا انجام داده است.
اگر چه زرق و برق مسحور کننده دوبی آن را به بهشتی در کویر تبدیل کرده، ولی برای آلیشیا گالی استرالیایی تلخ تریم تجربه زندگی اش بوده است. او که در سال دو هزاروهشت موفق میشود در دوبی به عنوان مدیر سالن زیبایی و سونای آب گرم هتل استاروود - دومین مجموعه از بزرگترین هتل های زنجیرهای دنیا- استخدام شود، نه تنها مورد تجاوز جنسی گروهی قرار میگیرد ، بلکه مجبور به تحمل حبس در زندان نیز میشود. او نمی دانست که تصویر او از امارات به عنوان یک جامعه آزاد و با مدارا، تصویری غیر واقعی است.
از آنجائی که دولت امارت متحده عربی مایل به پوشش خبری داستان های جنجالی مثل داستان آلیشیا گالی نیست، این گزارش به صورت مخفیانه در امارات تهیه شده است.
به فاصله نود دقیقه از دوبی به استراحتگاه و هتل ساحلی میرسیم که آلیشیا در آنجا کار میکرد. جائی که قرار بود فصل جدیدی در زندگی وی باشد اما سه ماه بعد از سکونت و کار اتفاقی میافتد که زندگی او را تا الان تحت الشعاع قرار داده است. آلیشیا در پایان یک روز کاری وقتی به اتاق خود میرود متوجه میشود که آب زیادی داخل حمام را پر کرده است. با قسمت تعمیرات هتل تماس میگیرد و آنها به مساله رسیدگی میکنند. نیم ساعت بعد از بازگشت مجدد به اتاق متوجه میشود که آب لولهها این بار به طور بدتری نشت میکنند. مدت زمانی بعد قسمت تعمیرات هتل متوجه میشود که کسی با استفاده از یک کیسه پلاستیکی مانع عبور جریان آب لوله حمام آلیشیا شده است. همین امر آلیشیا را مجبور به ترک اتاق میکند. ساعت یازده شب است که او به قسمت بار و سرو مشروب کارکنان هتل میرود. در حالی که با لپ تاپ خود مشغول است، سفارش یک نوشیدنی میدهد. یکیاز کارکنان دیگر هتل که آلیشیا او را به خاطر میآورد سطلی از یخ را روی میز او میگذارد و یک تکه یخ به نوشیدنی اضافه میکند و اینجاست که دیگر آلیشیا به یاد نمیآورد نوشیدنی خود را تمام کرده باشد. او ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر روز بعد در اتاق خود از خواب بیدار میشود. لباسی بر تن ندارد و احساس درد شدید میکند. دندههایش شکسته اند و بدنش کبودیهای زیادی دارد. در واقع به نوشیدنی او مواد بیهوشی اضافه کرده بودند و او را به حالت نیمه هوشیار به اتاق خود برده بودند. در طی شب گزارشهایی از صدای جیغ در هتل داده میشود که قسمت امنیتی هتل وقتی به اتاق آلیشیا میروند او را بیهوش به همراه سه مرد لخت دیگر که همگی از اعضای هتل بودند پیدا میکنند. در این زمینه سوالاتی به خصوصی از مسئولین هتل انجام شده است که همه آنها بیپاسخ مانده اند.
دو مصری به نام های نظمه و ناصر از دوستان و همکاران سابق آلیشیا تنها کسانی هستند که شاهد ماجرای آن شب بوده اند. آنها در نروژ زندگی میکنند و راس در گزارش خود از آنها نیز میخواهد که هر چه از آن ماجرا به یاد دارند توصیف کنند.
آلیشیا از مدیر هتل کمک میخواهد به او میگوید که گزارشی به پلیس بدهند ولی مدیر هتل به او میگوید که به خاطر نوشیدن الکل دچار دردسر خواهد شد. زمانی که آلیشیا طلب پاسپورت خود را میکند تقاضای وی به خاطر بدهکاری و تامین هزینههای مالی محل اقامت وی که از جانب هتل بوده رد میشود. به گفته ناصر به عنوان یک شاهد زمانی هم که آلیشیا درخواست دیدار با مدیریت منابع انسانی را دارد درخواست وی رد میشود.
او که مستأصل شده است و نمی داند که چه کاری انجام دهد با کنسولگری استرالیا در دوبی تماس تلفنی میگیرد. تنها حرفی که به وی زده میشود این است که ماندن در دوبی را مورد بازبینی قرار دهد. وقتی که آلیشیا به مامور کنسولگری توضیح میدهد که مدیریت هتل پاسپورت او را پس نمیدهد وی حرف خود را تکرار میکند بدون اینکه پیشنهاد عملی از قبیل ارائه پاسپورت اضطراری داشته باشد.
سؤ مادر آلیشیا است و تنها کاری که در تمام این مدت انجام میدهد دلداری دادن به وی از پشت خط تلفن است. در این زمان آلیشیا در موقعیتی بسیار بدی است و کسی راجع به وی چیزی نمیداند فقط به خاطر اینکه دولت استرالیا از آنها خواسته بود که با رسانهها مصاحبه نکنند و جنجال رسانهای به پا نکنند. در همین زمان هم مدیر هتل فشارهای خود را وارد میکند و به وی اخطار میدهد که اگر به بیمارستان یا مرکز پلیس برود دچار درد سر خواهد شد. ولی چهار دنده شکسته شده باعث شد که آلیشیا با خرج خود به بیمارستان برود. در بیمارستان به وی گفته میشود که به پلیس شکایت کند و از انجایی که غیر مسلمان است نیازی به ترس از خوردن مشروبات الکلی نیست. در اداره پلیس شکایت نامه وی به زبان عربی تنظیم میگردد و از وی خواسته میشود که آن را امضا کند و اگر از امضأ آن سر باز بزند با قاضی دادگاه دچار مشکل میشود. چیزی که آلیشیا نمیدانست این بود که در واقع این شکایت نامه اعتراف خود وی به داشتن روابط نامشروع جنسی اشاعه فحشا و بیآبرویی و همچنین شرب خمر است. او بعد از امضا و بدون فوت وقت به دادگاه اسلامی برده میشود. همچنین سه مردی که به وی تجاوز کرده اند با دستبند به دادگاه آورده میشوند. آلیشیا خیال میکند در دادگاه اسلامی که کمتر از نیم ساعت انجام میشود علیه آنان شهادت میدهد غافل از اینکه خود وی نیز در حال محاکمه است. او به تحمل ۱۲ ماه زندان محکوم میشود. ۱۱ ماه به خاطر روابط نامشروع و یکماه به خاطره شرب خمر. حتا مسیحیبودن او نیز نمیتواند باعث توجیه نوشیدن الکل وی شود.
شرایط غیر بهداشتی زندان و صدای ناهنجار شلاق خوردن که از سلوهای دیگر بگوش میرسد روحیه وی را تخریب میکند. به هر حال بعد تحمل ۸ ماه زندان مشمول عفو عروسی پسر شیخ میشود! و به همراه اشخاص متجاوز خود از زندان آزاد میشود.
آلیشیا در حال حاضر در استرالیا و به کمک مادر خود زندگی میکند. او بیمار و دچار اختلالات روحی است. محل کار سابق وی حاضر به پرداخت هیچ غرامت و هزینهای نیست و در واقع مرکز اصلی هتل و شخص فریتیس وان پسچن مدیر عامل آن در آمریکا حاضر به پاسخ گویی به راس کولتهارت گزارشگر نشدند.
همچنین در ابتدای قسمت دوم گزارش با شارلوت آدامز انگلیسی آشنا میشویم که در سال ۲۰۰۹ به خاطر بوسیدن گونه یکیاز دوستان پسر خود مجبور به تحمل یک ماه زندان میشود.
گزارش و ترجمه از پارسان امانی
- See more at: http://www.zanantv.org/show/-/asset_publisher/wD7S/content/رها-شده-در-امارات#sthash.OOKCc7hD.dpuf
Monday, September 16, 2013
پیمان دوبلین برای پناهندگان
هشدار، اگر ویزای شنگن میگیرید مراقب باشید
دریافت ویزای شنگن یکی از راههایی است که پناهجویان خود را به اروپا
رسانده و درخواست پناهندگی میدهند. بسیاری از پناهجویان از قانون دوبلین که
اساسا با هدف هماهنگی و تقسیم وظایف بین کشورهای عضو اتحادیه اروپا در
پذیرش متقاضیان پناهندگی است اطلاعات کم یا ناقصی دارند که این ضعف
اطلاعاتی در موارد زیادی باعث بروز مشکلات جدی برای پناهجویان میشود.
نکته مهم در قانون دبلین این است که هر پناهجویی که بطور غیرقانونی وارد
اروپا میشود باید در اولین کشور اروپایی که ورود میکند درخواست پناهندگی
خود را ارائه دهد. چنانچه این پناهجو از اولین کشور اروپایی عبور کرده و
خود را به کشور دیگری برساند و آن کشور مطلع شود که کشور اول پناهجو کشور
دیگری بوده، براساس این قانون او را به کشور اول اروپایی ورود
بازمیگردانند.
مورد دوم این است
که کسانی که با ویزای یک کشور اروپایی به اروپا ورود میکنند باید در همان
کشوری که ویزا گرفته اند درخواست پناهندگی خود را ارائه دهند. اگر این
افراد به کشور دیگری رفته یا اطلاعات مربوط به ویزای خود را مخفی کنند
اداره مهاجرت از طریق سیستم اطلاعات ثبت داده های ویزای شنگن و از طریق
انگشت نگاری هویت و مشخصات پناهجو را پیدا کرده و براساس قانون دوبلین او
را به همان کشوری که ویزا دریافت کرده بازمیگردانند.
از سپتامبر
۲۰۱۲ سیستم ارائه ویزاهای اروپا در ایران از طریق انگشت نگاری انجام
میگیرد. با این سیستم دولتهای اروپایی در یک ثانیه میتوانند متوجه شوند که
فرد پناهجو قبلا کجا درخواست ویزا کرده بوده و بر اساس قانون دوبلین تلاش
برای بازگرداندن آنها به کشور دریافت کننده ویزا را با شدت و سرعت انجام
میدهند.
اخیرا باندهایی در ایران با دریافت مبلغ ۱۰ تا 20 میلیون
تومان از هر نفر به آنها وعده میکننند که کاری میکنند تا اثر انگشت آنها از
سیستم اروداک پاک شود. پناهجویان نیز با پرداخت این مبلغ با تصور اینکه
اثر انگشت ویزاهایشان پاک شده در کشور متبوع خود درخواست پناهندگی میدهند
غافل از اینکه در همان ثانیه های اول کل مشخصات ویزای آنها در آمده و آنها
را مشمول قانون دبلین میکنند. باید کاملا مراقب بود که سیستم اطلاعاتی
اروداک کاملا دقیق است و باید پیشاپیش خود را برای موجه شدن با قانون دبلین
آماده کرد. این اطلاعات را به
دوستان و آشنایان خود نیز منتقل کنید.
هشدار، اگر ویزای شنگن میگیرید مراقب باشید
دریافت ویزای شنگن یکی از راههایی است که پناهجویان خود را به اروپا رسانده و درخواست پناهندگی میدهند. بسیاری از پناهجویان از قانون دوبلین که اساسا با هدف هماهنگی و تقسیم وظایف بین کشورهای عضو اتحادیه اروپا در پذیرش متقاضیان پناهندگی است اطلاعات کم یا ناقصی دارند که این ضعف اطلاعاتی در موارد زیادی باعث بروز مشکلات جدی برای پناهجویان میشود.
نکته مهم در قانون دبلین این است که هر پناهجویی که بطور غیرقانونی وارد اروپا میشود باید در اولین کشور اروپایی که ورود میکند درخواست پناهندگی خود را ارائه دهد. چنانچه این پناهجو از اولین کشور اروپایی عبور کرده و خود را به کشور دیگری برساند و آن کشور مطلع شود که کشور اول پناهجو کشور دیگری بوده، براساس این قانون او را به کشور اول اروپایی ورود بازمیگردانند.
مورد دوم این است که کسانی که با ویزای یک کشور اروپایی به اروپا ورود میکنند باید در همان کشوری که ویزا گرفته اند درخواست پناهندگی خود را ارائه دهند. اگر این افراد به کشور دیگری رفته یا اطلاعات مربوط به ویزای خود را مخفی کنند اداره مهاجرت از طریق سیستم اطلاعات ثبت داده های ویزای شنگن و از طریق انگشت نگاری هویت و مشخصات پناهجو را پیدا کرده و براساس قانون دوبلین او را به همان کشوری که ویزا دریافت کرده بازمیگردانند.
از سپتامبر ۲۰۱۲ سیستم ارائه ویزاهای اروپا در ایران از طریق انگشت نگاری انجام میگیرد. با این سیستم دولتهای اروپایی در یک ثانیه میتوانند متوجه شوند که فرد پناهجو قبلا کجا درخواست ویزا کرده بوده و بر اساس قانون دوبلین تلاش برای بازگرداندن آنها به کشور دریافت کننده ویزا را با شدت و سرعت انجام میدهند.
اخیرا باندهایی در ایران با دریافت مبلغ ۱۰ تا 20 میلیون تومان از هر نفر به آنها وعده میکننند که کاری میکنند تا اثر انگشت آنها از سیستم اروداک پاک شود. پناهجویان نیز با پرداخت این مبلغ با تصور اینکه اثر انگشت ویزاهایشان پاک شده در کشور متبوع خود درخواست پناهندگی میدهند غافل از اینکه در همان ثانیه های اول کل مشخصات ویزای آنها در آمده و آنها را مشمول قانون دبلین میکنند. باید کاملا مراقب بود که سیستم اطلاعاتی اروداک کاملا دقیق است و باید پیشاپیش خود را برای موجه شدن با قانون دبلین آماده کرد. این اطلاعات را به
دوستان و آشنایان خود نیز منتقل کنید.
دریافت ویزای شنگن یکی از راههایی است که پناهجویان خود را به اروپا رسانده و درخواست پناهندگی میدهند. بسیاری از پناهجویان از قانون دوبلین که اساسا با هدف هماهنگی و تقسیم وظایف بین کشورهای عضو اتحادیه اروپا در پذیرش متقاضیان پناهندگی است اطلاعات کم یا ناقصی دارند که این ضعف اطلاعاتی در موارد زیادی باعث بروز مشکلات جدی برای پناهجویان میشود.
نکته مهم در قانون دبلین این است که هر پناهجویی که بطور غیرقانونی وارد اروپا میشود باید در اولین کشور اروپایی که ورود میکند درخواست پناهندگی خود را ارائه دهد. چنانچه این پناهجو از اولین کشور اروپایی عبور کرده و خود را به کشور دیگری برساند و آن کشور مطلع شود که کشور اول پناهجو کشور دیگری بوده، براساس این قانون او را به کشور اول اروپایی ورود بازمیگردانند.
مورد دوم این است که کسانی که با ویزای یک کشور اروپایی به اروپا ورود میکنند باید در همان کشوری که ویزا گرفته اند درخواست پناهندگی خود را ارائه دهند. اگر این افراد به کشور دیگری رفته یا اطلاعات مربوط به ویزای خود را مخفی کنند اداره مهاجرت از طریق سیستم اطلاعات ثبت داده های ویزای شنگن و از طریق انگشت نگاری هویت و مشخصات پناهجو را پیدا کرده و براساس قانون دوبلین او را به همان کشوری که ویزا دریافت کرده بازمیگردانند.
از سپتامبر ۲۰۱۲ سیستم ارائه ویزاهای اروپا در ایران از طریق انگشت نگاری انجام میگیرد. با این سیستم دولتهای اروپایی در یک ثانیه میتوانند متوجه شوند که فرد پناهجو قبلا کجا درخواست ویزا کرده بوده و بر اساس قانون دوبلین تلاش برای بازگرداندن آنها به کشور دریافت کننده ویزا را با شدت و سرعت انجام میدهند.
اخیرا باندهایی در ایران با دریافت مبلغ ۱۰ تا 20 میلیون تومان از هر نفر به آنها وعده میکننند که کاری میکنند تا اثر انگشت آنها از سیستم اروداک پاک شود. پناهجویان نیز با پرداخت این مبلغ با تصور اینکه اثر انگشت ویزاهایشان پاک شده در کشور متبوع خود درخواست پناهندگی میدهند غافل از اینکه در همان ثانیه های اول کل مشخصات ویزای آنها در آمده و آنها را مشمول قانون دبلین میکنند. باید کاملا مراقب بود که سیستم اطلاعاتی اروداک کاملا دقیق است و باید پیشاپیش خود را برای موجه شدن با قانون دبلین آماده کرد. این اطلاعات را به
دوستان و آشنایان خود نیز منتقل کنید.
Wednesday, September 11, 2013
Tuesday, September 10, 2013
Monday, September 9, 2013
مافیای-قاچاق-انسان-از-سوی-رژیم
http://www.fozoolemahaleh.com/2012/10/31/مافیای-قاچاق-انسان-از-سوی-رژیم
Thursday, September 5, 2013
Subscribe to:
Posts (Atom)