Sunday, November 9, 2014

Friday, November 7, 2014

Tuesday, September 30, 2014

Στο σπίτι

http://camerastyloonline.wordpress.com/2014/09/25/at-home-2014-tou-athanasiou-karanikola/

Στο σπίτι

http://camerastyloonline.wordpress.com/2014/09/25/at-home-2014-tou-athanasiou-karanikola/

Thursday, September 25, 2014

Monday, September 22, 2014

Sunday, August 31, 2014

live in Tehran

http://nypost.com/2014/08/30/inside-modern-iran-where-porn-and-prostitution-are-rampant/

Thursday, August 14, 2014

Wednesday, July 23, 2014

Tuesday, July 22, 2014

دروس عکاسی از دویچه وله

http://www.dw.de/%D8%AF%D9%88%DB%8C%DA%86%D9%87-%D9%88%D9%84%D9%87-%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C/%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86/s-13743

Monday, June 16, 2014

university campus of Tehran, June 2009

https://www.facebook.com/photo.php?v=10152070356487271&set=vb.108514667270&type=2&theater

Wednesday, May 28, 2014

Tuesday, May 27, 2014

Jan Palach

https://www.facebook.com/nfoahshimeh/posts/235738476634947

Thursday, May 22, 2014

برخورد جنسیتی (سکسیسم)

https://www.facebook.com/photo.php?v=10152241005937713&set=vb.64040652712&type=2&theater

Wednesday, May 21, 2014

interesting documentary on Iran Talks

http://www.nbcnews.com/feature/twitter-diplomacy/chapter-1-twitter-diplomacy-n103276

Wednesday, April 30, 2014

Music of film

https://soundcloud.com/madame-teresa/sets/drops-of-life

xionizei siopi by Sakis Tsilikis

https://soundcloud.com/xionizei-siopi/nath-h-nyxta-pou-simwnei?in=xionizei-siopi/sets/greeks-on-uncertain-flight

Monday, April 28, 2014

Tuesday, April 8, 2014

رضا ملک

نوریزاد: تراژدی مردی که فیلم شکنجه زن سعید امامی را لو داد!
- بازجو به رضا ملک می گوید: کاری می کنم که زنت از تو طلاق بگیرد. طلاق که گرفت، خودم زنت را به زنی می گیرم. و عجبا که همین کار را نیز می کند ...
- اصلاح طلبان با انتشار این فیلم ها، گرچه به تحکیم موقعیت خویش پرداختند اما خود رضا ملک را رها کردند تا دژخیمان اطلاعات با وی آن کنند که نمونه‌اش را مگر بتوان در سلولهای آنچنانی شوروی سابق سراغ گرفت ...
بعد از فاجعه‌ها و جنایت هایی که در بطن وزارت اطلاعات رخ داد و ” قتل‌های زنجیره ای” نام گرفت، وزارت اطلاعات، بفرموده، به کشتنِ ” سعید امامی ” یکی از امین‌ترین مدیران ارشد خود مصمم شد تا پرونده ی این قتل‌ها را ببندد و انگیزه‌های پس و پشتش را پنهان سازد. روزی که رهبر، این قتل هارا به اسراییل و صهیونیست‌ها نسبت داد، وزارت اطلاعات به حرفه و شگردِ همیشگی‌اش دست برد تا برای این ادعای دروغین و نادرست رهبر سند سازی کند.
درهمین راستا، وزارت اطلاعات، همسر سعید امامی را به سلول‌های مخوف و انفرادی خود سپرد تا این بانوی بی‌گناه توسط بازجوهای هیولا وشِ اطلاعات به آنچنان تنگنایی در افتد که به هرچه مورد اعتنای رهبری است اعترافانیده شود. همسر سعید امامی بی‌آنکه از جنایات شوهرش خبر داشته باشد، و با آن که امین بیت رهبری بود و در سفرهای داخلی و خارجی با خانم خجسته ( همسر رهبر) همراه بود، به ناگاه باید عامل و جاسوس اسراییل معرفی می شد تا اطلاق آن قتل‌ها به اسراییل درست از آب در آید.
آنچه که در سلول‌های بازجویی بر سر این بانوی بی‌گناه فرو بارید، آنچنان حیوانی و آنچنان دژخیم گونه است که جز در حکومت‌های درنده و وحشی نظیرش را نمی توان یافت. دو هیولای اطلاعاتی مأمور می شوند این بانوی بی‌خبر و بشدت مذهبی را به ورطه‌ای از سخیف‌ترین واژه‌ها و نسبت‌های جنسی و ناموسی در اندازند تا از او برای آنچه که رهبر بدان اعتنا بسته بود، اعتراف بگیرند.
درست در این ورطه ی درندگی است که رضا ملکیان معروف به ” رضا ملک ” یکی از مدیران ارشد اطلاعات که فردی درستکار و پاک نهاد بود، هیولاگونگی همکارانش را بر نمی تابد و به یک جور هاراگیری و خودکشیِ حرفه‌ای فرو می شود. چه می کند؟ فیلم‌های بازجویی از همسر سعید امامی را از آرشیو اطلاعات بیرون می کشد و به اصلاح طلبانِ دولت و مجلس می سپرد و آنان این فیلم‌ها را در مجالس خصوصی و در خود مجلس نشان رقیب می دهند و خلاصه غوغایی می پردازند.
اصلاح طلبان با انتشار این فیلم ها، گرچه به تحکیم موقعیت خویش پرداختند اما خود رضا ملک را رها کردند تا دژخیمان اطلاعات با وی آن کنند که نمونه‌اش را مگر بتوان در سلولهای آنچنانی شوروی سابق سراغ گرفت. رضا ملک در دوازدهم تیرماه سال هشتاد بازداشت می شود و مستقیماً به سلول‌های مخوف اطلاعات برده می شود.
در آن سال، این کار رضا ملک، پتک محکمی بر حیثیت اطلاعات وارد آورد. جوری که بعد‌ها هرچه اطلاعات تلاش کرد وجهه ی خراش خورده ی خود را ترمیم کند و به اقتدار سال‌های پیشین خود باز گردد، نتوانست که نتوانست.
همینجا بود که رهبر از اطلاعات بکلی نا امید شد و به تأسیس ” سازمان اطلاعات و امنیت سپاه ” دستور فرمود و شد آنچه که نباید می شد. اطلاعات اما در وحشیانه‌ترین شکل ممکن، رضا ملک را شش سال – آری شش سال – در سلول‌های انفرادیِ خود به تلخ‌ترین شکنجه‌های جسمی و روانی فرو فشرد. اطلاعات از همان نخستین روزهای باز داشت، یکی از هیولاترین مأموران خود را بر وی می گمارد تا از رضا ملک داستانی برآورد که از آن پس هیچ مأموری هوس نکند: انسان باشد.
بازجوی رضا ملک، باید او را به وادیِ مرگی تدریجی فرو می فرستاد. یکی از کارهای آن بازجو، متلاشی کردن خانواده ی رضا ملک بود. بازجو به وی می گوید: کاری می کنم که زنت از تو طلاق بگیرد. طلاق که گرفت، خودم زنت را به زنی می گیرم. و عجبا که همین کار را نیز می کند. بازجوی مخوف، در یک دوره ی طولانی، نرم نرم همسر رضا ملک را به زندان اوین فرا می خواند و او را وا می دارد که از شوهری که دیگر بازگشتی برای او متصور نیست، طلاق بگیرد. بعد از طلاق، بلافاصله او را به زنی می گیرد و با شتاب خبرش را برای رضا ملک می برد.
بعد از شش سال انفرادی، و تحت فشار مجامع بین المللی رضا ملک را به بند عمومی منتقل می کنند. دو سال بعد، یعنی در سال ۸۸، رضا ملک با زیرکی از داخل زندان فاجعه‌های جاری کشور را و بویژه فاجعه‌های جاری زندان اوین را رو به دوربین می گوید و فیلم آن را بیرون می فرستد.
در این فیلم، او با شخصیت‌های حقوق بشری و بین المللی صحبت می کند و اسراری چون: شکنجه ی خود ، شکنجه گاههای ۲۰۹ ، شهادت در مورد قتل زهرا کاظمی ، بازداشتگاههای مخفی ، قتل عام‌های دهه ی شصت ، تجويز داروهای روان گردان برای زندانيان عقيدتی ، بررسی اسناد ساواک ، انتخاب آقای خامنه‌ای به رهبری ، نقش دستگاه‌های امنيتی در سياست خارجی رژیم ايران ، نقش دستگاه‌های امنيتی در توسعه ی تروريسم بين الملل و موارد دیگری را بر ملا می کند. انتشار این فیلم، خشم اطلاعات و قاضیان گوش بفرمان دستگاه قضا را می انگیزد. قاضی مقیسه به جرم انتشار همان فیلم و با دلایلی چون: تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب، پنجاه ضربه شلاق برای وی تجویز می کند.
سرآخر سال گذشته بعد از تحمل یازده سال زندان و شکنجه، روز آزادی رضا ملک فرا می رسد. او را به دادسرای اوین می برند تا در طبقه ی زیرینِ آن، وی پنجاه ضربه شلاقش را نوش جان کند و از درِ زندان خارج شود. حکم شلاق رضا ” تعزیری ” بود. اما فرد شلاق زن، برخلاف حکم که باید آرام زده شود و جایی نیز کبود نشود، دست‌ها را بالا برد و تا توانست محکم زد. رضا ملک می توانست سکوت کند و مثل پیمان عارف، از در زندان خارج شود و در بیرون از زندان به اعتراض‌هایش ادامه بدهد. اما او با هر ضربه ی شلاق، فریاد بر آورد: مرگ بر/////. پنجاه ضربه شلاق و پنجاه فریاد مرگ بر ///. قاضیِ اجرای احکام که همانجا بوده، بلافاصله فریاد‌های رضا ملک را صورتجلسه می کند و او را تفهیم اتهام کرده نزد قاضی می برند. قاضی در همان روز، دو سال دیگر برای او زندان تجویز می کند. بله، رضا ملک را از دو قدمیِ طنزی به اسم آزادی، به زندان باز می گردانند.
اکنون رضا ملک بیش از دوازده سال است که در زندان است. و دراین دوازده سال، همه چیزش را از او گرفته اند الا امید و ایستادگی‌اش را. او شاید همین امسال و یا سال بعد آزاد شود. اگر که داستان دیگری برای او نپردازند. سلام بر آزادگی. و سلام بر رضا ملک.
محمد نوری زاد
یازده فرورودین نود و سه – تهران
سایت آفتابکاران

Monday, April 7, 2014

Sunday, March 30, 2014

radiohambastagi

http://radiohambastegi.se/sounds/ansoyemaks201403029.mp3

Monday, March 24, 2014

Aspect ratio 4:3 change to 16:9

http://www.reddit.com/r/answers/comments/1w60eo/why_did_the_standard_tv_aspect_ratio_of_43_change/

Wednesday, March 12, 2014

The Wolf of Wall Street...گرگ وال استریت








فیلم "گرگ وال استریت"، حرکت دیوانه وار و روند کاذب شخصی را به نمایش میگذارد که نمونه اش در سراسر جهان کم نیستد، آدمهایی با قدرت خود تخریبی که با توجه به عدم کنترل واقعی شخصییتی، باوراینکه هر لحظه در آستانۀ سقوط باشند، بعید نیست. آدمهایی با موفقییت های ظاهری  که یک شبه ره صد ساله را میروند و در این راهِ سراب مانند، حیف و میل این دارایی های آسان بدست آمده آنقدرهم کار سختی نخواهد بود... درست عکس افراد موفقی که زندگیشان هر روز رو به افول میرود، پر مانع است اما بدلیل عناصر مثبت نهفته شده در آنان، به مرور زمان به موفقییت میرسند.
جوردن بلفورد که درهمان نماهای اول فیلم او را دارای شخصییتی خیرکننده، زندگی متمولانه وظاهری برازنده میبینیم، نمیتوان به متفاوت بودن شخصییت و فساداخلاقی او پی برد اما همواره برای بیینده این سوال بوجود خواهد آمد که چطور توانسته با این سن و سال کم به این زندگی برسد؟
مارتین اسکور سیزی همواره در فیلمهایش از مناظر مختلف فسادهای مرتبط با آدمها یا همان شخصییت اصلی فیلم را بیان کرده، فساد اخلاقی، مالی، خانوادگی، اجتماعی و غیرو... جمع های  مردانه در قالب نزدیکانی که غالباً رفاقت و دوستی در کارها را مهمتر از هر چیزی میدانند تا شخصییت محوری فیلم را بسمت هدفش یاری کنند. نقش "جوناه هیل" در این فیلم به مثابۀ "جو په سی" در فیلمهای دهۀ 1990 مارتین اسکورسیزی... "گاو خشمگین"، "رفقای خوب"، "کازینو" و... است کسی که همیشه در کنارش بود اما در لحظات حساس، اگه میتونست بهش خیانت هم میکرد. رفقایی که در صعود با او بوده و در افول غالباً تنهایش میگذارند، همینطور استفاده از زنانی بسیارزیبا در کنار شخصییت محوری فیلم که همواره او را زمانی که به فساداخلاقی و افول کشیده می شود ترک میکنند چون از ابتدا هم متعلق به او نبوده اند و صرفاً اوج و پایگاه کذایی اجتماعی او، این زنان جذاب را در کنارش قرار داده است.
بازی لئوناردو دی کاپریوعالیست و شاید به جرات بتوان گفت که برای اولین بار در عمرهنرپیشگی اش چنین بازی درخشانی ارائه میدهد...شاید او نقش شخصییت های متقلب و رند جامعی را خیلی بهتربلدست بازی کند تا شخصییت های بظاهر
محبویتری مثل "گاتسبی بزرگ!!!
او در این فیلم که یک شخصییت ساده و کارمند عادی وال استریت است، کم کم به شخصییت تازه بدوران رسیدۀ پولداری تبدیل می شود. پول به او قدرت، پایگاه اجتماعی، امکانات، رفاه، زن، دوستان در سطح خودش و از همه مهمتر قدرت سو استفاده از همۀ این امکانات را در اختیارش می کذارد ...اینها مسائلی است که اگر در اختیار هرفرد با شخصییت نامطمئن و بی اعتدال قرار گیرد، میتواند هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد، غافل از اینکه بداند، او بدون پول هیچ چیزی نیست و در اصل بدون پول اصلاً وجود ندارد....او هرگز نمیخواست باور کند که هیچگون جسارت شخصی چه در تصمیم گیری و چه در مسائل اولیه زندگی خویش ندارد... نمونه اش وقتی برای اولین بار زمزۀ اف بی آی (پلیس فدرال آمریکا) برای کنترل دارایی هایش به گوشش میرسد، با شخصی در رستورانی در حال صحبت بود و اونجا متوجه میشویم که این فرد چقدر در برخورد با مسائل ابتدایی زندگی اش مستاصل و بی اراده است.
شخصیتی چنان پرافت و خیزومتفاوت که بارها در صحنه هایی از فیلم، زمانیکه او درجایی، فردی بسیار دوست داشتنی ومعمولی از لحاظ انسانی بنظر میرسد... خیلی سریع و با یکسری صحبتهایی در ادامه تبدیل به شخصییتی منفورمیشود.             که حضورش غیر قابل تحمل است
       در کل فیلم"گرگ وال استریت" اسکورسیزی از فیلمهای خوب او بحساب میاید اما نمیتوان یکی از فیلمهای خوب تاریخ سینما از آن یاد کرد...معمولاً فیلمهایی که بهر شکل پول و زندگی مردم توسط عده ای سودجو و مفسد فنا شود و آنان را به بیچارگی  برسانند تا عده ای قهرمان شوند و به خوشگذرانی و عیش و نوش برسند را دوست ندارند و با اینجور فیلمها کمتر همذات پنداری می کنند.
                                                                                                                                
A Perdre la Raison
دلیل از دست دادن
Πέρα από τη Λογική
Our Children
Loving Without Reason
http://www.youtube.com/watch?v=Gpwe0APaXLY



فیلم فرانسوی "دلیل از دست دادن" یا "بچه های ما" به زبان انگلیسی، به موضوع فردی میپردازد که درشرایطی بسیار حاد و غیر قابل رویت از طرف دیگران به نقطه ای از استیصال میرسد و شاهد از بین رفتن قدرت درونی اش می شود تا به حد افسردگی برسد و این افسردگی چنان در وجودش رخنه میکند که قادر به کنترل آن نیست. دراین رابطه وجود حوادث مشابه مختلف نظیرهم و اطرافیانی که با اعمالشان به این اتفاقات دامن میزنند وبه نوبۀ خود شخصییت اصلی داستان را درحصول به رویدادهای غیر مترقبه ای که کسی انتظارش را ندارد هم نقش پر رنگ و موثری دارند.
میرل (امیل د کون) معلم مدرسه ای که عاشق منیر(طاهر رحیم) میشود وبا توجه مخالفت پدر خواندۀ منیر دکتر آندره پینگه ( نیلز ارستروپ) در اوج عشق با هم ازدواج میکنند اما یکسری حوادث بین خانوادگی آنان را به مسیری سوق میدهد که هرگز کسی انتظارش را ندارد!!!
در ابتدای فیلم حضورمستمر پدر خواندۀ منیر جای شک و شبه زیادی را برای تماشچیان بوجود نمیاورد هر چند در ادامه آنطورنیست که نشان میداد اما همواره قدرت نفوذ خود را در جایی که میبایست اعمال میکرد تا به هدف خود برسد حتی اگر این هدف فروپاشی زندگی دیگران بهر قیمتی باشد. نوع زندگی آنان طوری است که انگار هر سه نفر بچه ها رو بزرگ میکنند و در هر کاری سه نفری تصمیم میگیرند و وقتی حضور مخفی یا به اصطلاح "پشت صحنه ای" اما پر رنگ پدر خوانده  کم کم بروز میکند تبدیل به شخصییتی میشود که کسی یارای ابراز وجود در مقابلش را ندارد و تصمیمیاتش را با تجربه اش برآنان تحمیل میکند.  
صحنه اول فیلم بسیار تکان دهنده بنظر میرسد و ما را در انتظار فیلمی با موضوعی بسیار دردناک در صندلی مان میخکوب میکند... اما فیلم با ضرب آهنگی بسیار روان و معمولی شروع میشود وکارگردان ما را در جریان عادی و روبه رشد خانواده ای کوچک  قرار میدهد که هیچگونه نشانه یا شک وشبه ای از واقعیت درد آوری که در قیافۀ "میرل" در نمای اول فیلم برای ما ترسیم کرده بود دیده نمیشود - مبنی بر اینکه چه چیزی باید منتظرش باشیم- و در ادامه فیلم را مرحله به مرحله وارد معضل های بزرگ خانوادگی میکند. معضل هایی که به واقع دردناک اند
زنان در بعضی موارد بر اثر فشارهای بیش از حد زایمان متعدد یا حتی بعد از فقط یک زایمان دارای افسردگی در روحیات، رفتارو علائم روحی روانی جسمی قرار میگیرند که اگر بدرستی از جانب اطرافیان بلاخص از طرف شوهرانشان تحت حمایت قرار نگیرند تا انرژی های از دست رفته را جایگزین کنند، چه بسا دارای اختلالات دورنی میشوند.
ما در فیلم داستان زنی را دنبال میکنیم که دراوج جوانیست، کسی که شادی و نشاط از تمام حرکات و چهره اش موج میزند، از زمره زنانی بشاش و دوست داشتنی که هر مردی راضی به زندگی با اوست. زنی محروم از خانوادۀ شخصی اش اما با عشق به خانوادۀ کنونی اش که حتی به موضوع خارجی بودن شوهر خود نیزاذعانی ندارد وگویا به حضورپدر خواندۀ اوهم  در زیریک سقف جزیک مورد درابتدا، اعتنایی نمیکند... و این در حالیست که تولد 4 فرزندش که بطور تدریجی هر سال یکی بوده اند، تر و خشک کردن آنان، شوهر نسبتاً بی تفاوت به مسائل اولیه زندگی و پدر خوانده ای که سایه قدرتش همواره چه بر سر شوهر و چه در مورد مسائل اولیه زندگی مشاهده میشود... زن را به ورطۀ طاقت فرسایی از خستگی و فشار سوق میدهد که ما آثاری از شادکامی اول فیلم را در او نمیبینیم و حتی سر کلاس های مدرسه اش هم این موضوع بدنبال اوست و او را آرام آرام وارد مراحل افسردگی میکند...افسردگی که هر زنی در شرایط نظیر او را به موجودی که فکر انسان هم قادر به تفکرش نخواهد بود تبدیل میکند.
"امیل دیکون- میرل " در نقشش بی نظیر است و حالتهای روحی روانی یک زن افسرده را چنان زیبا ارائه میدهد که هرگز جای شکی برای کسی باقی نمیگذارد که در ادامه چه اتفاقی خواهد افتاد.
فیلم بصورت ماهرانه ای، موضوعات زیادی را تحت شعاع قرار میدهد اما هرگز وارد حیطۀ افراطی آن نمیشود بعنوان مثال: اشاراتی در مورد مهاجرت دارد بدون اینکه موضوع را به مسئلۀ نزاد پرستی  نزدیک کند، همینطورکنتراست روابط ناقص و پر شور خانوادگی را محک میزند  که بعنوان مثال در خانواده "میرل" این نقص مشهود است اما در خانواده "منیر" بشدت این همبستگی پر رنگ است و بطور جسته و گریخته به موضوع نقش بزرگان خانواده در روند و نفوذ زندگی فرزندان چه درخانوادۀ اروپایی و چه در خانواده ای از کشورهای مسلمان مثل مراکش تاکید دارد.
بنظر من فیلم " دلیل از دست دادن" اززمره آثاربسیار تاثیر گذاریست که اخیراً دیده ام...فیلمی که باید چشم و گوش خیلی از خانواده ها بلاخص زنان را باز کند... و چه فیلمی بهتر این برای روز زن که به سلامت روحی روانی زنان میپردازد!!!
 

Tuesday, February 18, 2014

La Grande Bellezza- The Great Beauty


من شخصاً تا حالا فیلمی از پائولو سورنتینو ندیده بودم. " زیبایی بزرگ " فیلمی با کارگردانی موزون و 
ریتمیک، نماهایی عارفانه از لحاظ تکنیکی مخصوصاً در نیمۀ اول آن از فیلمی با موضوعی بظاهر ساده، ما رو با فیلمی شاعرانه مواجه میکند، همونطورکه از نشانه های جالب دراین فیلم، بازیگری هنرپیشه هاست که اصطلاحاً برروی مویی حرکت میکنند، بازیگرانی در زندگی که استیصال انسانی و مشکلات عدیدۀ سن وسال و دیگر مشکلات خانوادگی، بعناوین مختلف آنان را بر روی بودن و نبودن، مرگ و زندگی، لذت بردن ازهمین زندگی و وجود و بی تفاوتی حرکت میدهد...انسانها همواره در راه تلاش برای پیدا کردن معنای زندگی اند و هر کس به زعم و طرز تفکر خویش آن را جستجو میکند. انسانها وجود دارند اما انگار دارای معنایی از وجود نیستند وهستی آنان به فراخورزمان و حال و نوع زندگی شان به تحلیل رفته، در نتیجه اکثراً به مثابه سایه ای بوده و کمتر دیده میشوند...مهمانی های شبانه چه در کلابهای رقص و دیسکو و چه در خانه های مجلل و اختصاصیِ تک تک آنان، چیزی جز پر کردن لحظات تنهایی آنان ندارد وهر چند هر کدام بظاهر خود را خوشبخت می بینند اما زخم های خصوصی تجربه شده در زندگی و یا در حال تجربه، آنان را دارای احساساتی پر شورمی کند... بازی سرنوشت که انسانها را در اوج لذت و زندگی برای بیننده به مردگانی ناخودآگاه تبدیل میکند که کسی انتظارش را ندارد.

جپ گامباردلا(تونی سورویو) یک شب زنده دارخوش گذران است که سالها پیش کتابی خوب نگاشته بود اما بقیه عمرش را به خبرنگاری اشتغال داشت و با توجه به سن بالا وممنوعییت نوشیدن مشروب وهمچنین مصرف دارو، به این باورتن در نمیدهد که دیگر جوان نیست... کسی که همواره شاهد فقدان اطرافیان نزدیکش است. او که مثل دیگردوستان حلقۀ گروه خودش، دارای منحنی های میانسالی- بطرف پیری است، همواره بیاد عشق از دست رفتۀ دوران جوانی اش است و با تفریحات شبانه اش، به نحوی بدنبال تسکینی بر روحیات خویش یا چالشی برعلیه اشتباهاتش می گردد، تنها چیزهایی که اورا سر زنده نگه میدارند تا به زندگی ادامه دهد اما به مثابۀ دیگر بازیگران فیلم همواره کمبود عشق را درخود احساس میکند، عشقی که دلیلی است تاهمواره بدنبال زیبایی بزرگ باشد هر چند کمتر بدستش بیاورد وهمچنین نتواند کتابی دیگر بنویسد.  
فیلم که صحنه های سور رئالیسم کم ندارد به حضور انسانهایی اشاره می کند که در تلفیقی از بودن و نبودن شان هستند... فیلم سورنتینو قصۀ انسانهایی است که خودشان را در خوشی های ظاهری گم کرده و سرگرم میکنند، بعبارت دیگرهمواره با تفکر به اینکه به مورد مطلوب شان رسیده اند دلخوش اند... از طرفی داستان ترک کردن افراد از این دنیا، از این دیار، از این شهر، از یکدیگر واز چیزی که بظاهراز نظر دیگران زیبا ست تاکید دارد... شهر رم بهمان نسبت زیباست اما بهمان نسبت، افراد را از واقعییت های اصلی زندگی دور نگه میدارد!!!

مشاهدۀ فیلمهایی مثل زیبایی بزرگِ پائولو سورنتینو وکلاً فیلمهای اروپایی و آسیایِ از این نظیر، ما رو بیشتر به این نتیجه میرسونه که فیلمهای آمریکایی با هزینه های سر سام آور و تهیه کنندگی های بزرگ، کمتر دارای این احساسات بوجود آمده و خلق شده اند. او بخوبی زیبایی ها و افرادی را که به شهر رم عشق میورزند را بما نشون میدهد وروایت هایی مثل تنهایی، دیوانگی، عشق گمشده، زندگی در گذشته، هدفهای بلند پروازانه وغیرو... که بصورت داستاهای کوچک و بزرگ گنجانده شده اند را در هاله ای از عشق بدست نیاورده شان بما عرضه میکند

Thursday, February 6, 2014

Η ΜΕΓΑΛΥΤΕΡΗ ΕΙΚΟΝΙΚΗ ΠΙΝΑΚΟΘΗΚΗ ΤΟΥ ΚΟΣΜΟΥ

http://www.mystudios.com/artgallery/

ΕΠΙΤΥΧΙΕΣ ΤΩΝ ΕΤΩΝ 1950-1986

ΥΠΕΡΟΧΑ ΤΡΑΓΟΥΔΙΑ ΤΩΝ ΕΤΩΝ 1950 -1986. ΓΙΑ ΚΑΘΕ ΕΤΟΣ ΚΑΙ ΜΗΝΑ ΥΠΑΡΧΟΥΝ ΤΑ ΤΟΠ 10 ΤΡΑΓΟΥΔΙΑ.
ΕΠΙΛΕΓΕΤΕ ΕΤΟΣ ΚΑΙ ΜΗΝΑ ΚΑΙ ΕΡΧΟΝΤΑΙ ΟΙ 10 ΤΟΠ ΕΠΙΤΥΧΙΕΣ.
ΣΥΝΟΛΙΚΑ 3500 ΕΠΙΤΥΧΙΕΣ ΠΕΡΙΠΟΥ (36 χρόνια Χ 12 μήνες ανά χρόνο Χ 10 επιτυχίες ανά μήνα, υπάρχουν και επαναλαμβανόμενες)
ΣΕ ΠΟΛΛΟΥΣ ΘΑ ΑΝΑΚΑΛΕΣΟΥΝ ΣΤΗ ΜΝΗΜΗ ΕΥΧΑΡΙΣΤΕΣ ΣΤΙΓΜΕΣ ΚΑΙ ΠΑΛΙΕΣ ΦΙΛΙΕΣ.
ΚΑΛΗ ΑΚΡΟΑΣΗ.


http://www.45rpmdb.com/Top10.html

Χιλιάδες γυναίκες κρατούνται παράνομα στο Ιράν και βασανίζονται

http://www.lifo.gr/now/world/41925

Tuesday, January 28, 2014

Monday, January 20, 2014

Saturday, January 18, 2014

Blue Jasmine



  
















Blue Jasmine
یاسمن غمگین" داستن زنی بنام "یاسمن یا جاسمین فرنچ" است که بعد از ورشکستگی شوهر(پولدار) کلاهبردارش ناچاراً از شهر نیویورک به سانفرانسیسکو میرود تا مدتی را نزد خواهر ناتنی اش  "جینجر"بماند، خواهری که بخاطر زخمهای گذشته اش کاملاً با او سرد شده اما اینطور نشان نمیدهد و جاسمین را که حالا نه جایی برای ماندن و نه پولی برای زندگی کردن دارد میپذیرد... جاسمین در آنجا با واقعییتهای مهمی در زندگی با افرادمرتبط با خود، با اجتماع و از همه مهمتر واقعییتهای درونی خود آشنا میشود...واقعییتهایی که از به تحقق رسیدن تا راه درست زندگی فاصله های زیادی بین یاسمن و این حقایق وجود خواهد داشت!!!

باید اعتراف کنم که شاهد یکی از درخشان ترین بازی ها درطول تاریخ مشاهدۀ سینمایی ام مخصوصاً در سالهای اخیر بوده ام. بازی بسیار روان، حساب شده و مملو از اشک و غصه از هنر پیشه ایکه حتی در سالهای پیش هم یکبار برندۀ جایزۀ اسکار شده بود.....
داستان فیلم "یاسمن غمگین" رو میتوان آمیخته و برداشتی از دوواقعه که اولی جدیداً اتفاق افتاده، بدین عنوان که  وودی آلن (کارگردان فیلم) از خانمش داستانی را در مورد مردی در آمریکا میشنود که یک کلاه بردار واقعی بود و قبل از ورشکستگی تاریخی بانکهای آمریکایی در سال 2008 عدۀ زیادی را سر کیسه کرده و به بهانه اینکه آنان را در سرمایه های کلان مشترک کند، پولهاشون روبه اشکال مختلف در سرمایه گذاری های پوچ، صرف کارها و دلالی ها ی خود میکرده و همیشه مشتری های قدیمی اش را بشکلی منتظر نگه میداشت تا مشتری های جدیدی را سر کیسه کند و بدین ترتیب افراد زیادی را بدام انداخته بود تا اینکه ورشکستگی بزرگ ذکر شده در آمریکا بوجود آمد. نام او  "روپرت مردف" است که حالا به جرم اخاذی و کلاهبرداری مبالغ سنگین به 150 سال زندان در آمریکا محکوم و محبوس شده است. اما در اصل فیلم یاسمین غمگین داستان همسر روپرت مردف است، زنی که به واقع با بی تفاوتی هایش، جرایم و بی بند و باری های شوهرش روعمداً یا سهواً میدیده و بطور مستقیم و غیر مستقیم سر پوش میگذاشته چراکه تنها چیزی که براش اهمیت داشت لذت بردن از زندگی شخصی خودش بود و در این راستا حتی اهمیتی به بیراهه کشیده شدن  زندگی نزدیکانش از جمله فرزند و خواهرش هم نمیداد... و واقعۀ دیگررا میتوان برداشت و شرح مختصری ازفیلم سینمایی "اتوبوسی بنام هوس" از ایلیا کازان قلمداد کرد.

کیت بلانشت بازیگراسترالیایی این فیلم با حضورفوق العاده اش یکبار دیگر نشان داد که در عرصه بازیگری و نمایش، یک هنر پیشه چنان باید درنقشش محو شود که شخصییت واقعی ذکر شده در فیلم را برای تماشاچیان دیکته کند.

 او توانست در طول فیلم جوری وانمود کند که یک نوع استرس غیر قابل کنترل در وجودش دارد که حتی با خوردن قرصهای مخصوص، در مواقعی که جریانات زندگی بر وقف مرادش نبود هم قادربه کنترل این استرس نبوده و ناخود آگاه و در عالم خود در مورد موضوعی که از گذشته برای او از لحاظ روحی به ارمغان مانده، شروع به صحبت کنه واین رو بخوبی به تماشاچیان انتقال بده ...بدین معنی که در بعضی موارد، انسانهای مستاصل احتیاج به فردی برای باز گویی زخمهای روحی و روانیشان ندارند و گاهی به نقطه ای میرسند که با هر کس و هر چیزی صحبت میکنند تا تخلیه شوند، فرق نمیکنه این افراد روبروی انها بیگانه، آشنا، بچه و یا حتی دیوار باشه ...کسی که دروغ در جامعۀ چند نفرۀ خانوادگی اش موج میزد و بارها تجربه اش کرده بود و حفظ ظاهر ومهمانیهای آنچنانی خیلی بالاتر از مسائل اصلی، اساسی و ریشه ای خانوادگی برای او ارزش داشت بعنوان مثال کنترل شوهرش که تقریباً در جلوی چشمانش به هر کار خلاف عرف خانوادگی از جمله خیانت به همسرش دست میزد یا برخورد غیر اصولی با تنها فرزندش ویا حق خوری از خواهر کوچکتر و شوهرش که با تنها پول بازمانده قصد در تهیه زندگی تازه ای داشته اند!!! او هرگز معنایی برای اینها پیدا نکرد.

 او نمونه ای بارز ازاجتماعی پول پرست که بدوراز واقعییت های اساسی پیرامون خود زندگی میکند، از جمله زنان مدرنی که قدرت شوهرشان هیچگونه چشم آگاهی برای آنان برای بررسی افراد دورتادور درآنها باقی نگذاشته...از زمره کسانی است که چشمشان زمانی باز میشود که دیگر خیلی دیر شده چراکه آنقدر درد و زخم آنها را احاطه کرده که حتی برای ترمیم آنان نیز نمیتوانند حقیقت محض را برای جبران اعمال گذشته انجام دهند، زندگی تازه بدوران رسیده هایی که همواره با تزویر و سطح نگری زندگی کرده و ثروتشان باعت دور ماندن از نزدیکان شان شده و چنان آنان را با حقایق جامعۀ پیرامون خود دور کرده که حتی نزدیکی کردن با افراد معمولی حتی اگر بصورت سالم هم صورت گیرد دارای شک و تردید خواهد بود...  نمونه اش اینکه در آخرین شانس خود که با فردی دارای کلاس بالااشنا میشود، قادر به حقیقت گویی نیست و به دروغ پردازی میپردازد.. .چون این تیپ آدمها به واقع با اصلیت درونی و ماهییتشان مشکل داشته و به آنها مشکوکند.

بدور از فیلم ...زن واقعی روپرت مردوف که این فیلم براساس زندگی وی تهیه شد، در یکی از ایالتهای امریکا با چند دست لباس زندگی میگذرونه و از این در و آن در همواره دنبال کار میگرده تا فقط زنده بمونه...شخصی که در یک منزل ویلایی 44 میلیون دلاری زندگی میکرده و فقط ارزش مبلمان خونه اش 7 میلیون دلار برآورد شده بود.