Tuesday, January 28, 2014

Monday, January 20, 2014

Saturday, January 18, 2014

Blue Jasmine



  
















Blue Jasmine
یاسمن غمگین" داستن زنی بنام "یاسمن یا جاسمین فرنچ" است که بعد از ورشکستگی شوهر(پولدار) کلاهبردارش ناچاراً از شهر نیویورک به سانفرانسیسکو میرود تا مدتی را نزد خواهر ناتنی اش  "جینجر"بماند، خواهری که بخاطر زخمهای گذشته اش کاملاً با او سرد شده اما اینطور نشان نمیدهد و جاسمین را که حالا نه جایی برای ماندن و نه پولی برای زندگی کردن دارد میپذیرد... جاسمین در آنجا با واقعییتهای مهمی در زندگی با افرادمرتبط با خود، با اجتماع و از همه مهمتر واقعییتهای درونی خود آشنا میشود...واقعییتهایی که از به تحقق رسیدن تا راه درست زندگی فاصله های زیادی بین یاسمن و این حقایق وجود خواهد داشت!!!

باید اعتراف کنم که شاهد یکی از درخشان ترین بازی ها درطول تاریخ مشاهدۀ سینمایی ام مخصوصاً در سالهای اخیر بوده ام. بازی بسیار روان، حساب شده و مملو از اشک و غصه از هنر پیشه ایکه حتی در سالهای پیش هم یکبار برندۀ جایزۀ اسکار شده بود.....
داستان فیلم "یاسمن غمگین" رو میتوان آمیخته و برداشتی از دوواقعه که اولی جدیداً اتفاق افتاده، بدین عنوان که  وودی آلن (کارگردان فیلم) از خانمش داستانی را در مورد مردی در آمریکا میشنود که یک کلاه بردار واقعی بود و قبل از ورشکستگی تاریخی بانکهای آمریکایی در سال 2008 عدۀ زیادی را سر کیسه کرده و به بهانه اینکه آنان را در سرمایه های کلان مشترک کند، پولهاشون روبه اشکال مختلف در سرمایه گذاری های پوچ، صرف کارها و دلالی ها ی خود میکرده و همیشه مشتری های قدیمی اش را بشکلی منتظر نگه میداشت تا مشتری های جدیدی را سر کیسه کند و بدین ترتیب افراد زیادی را بدام انداخته بود تا اینکه ورشکستگی بزرگ ذکر شده در آمریکا بوجود آمد. نام او  "روپرت مردف" است که حالا به جرم اخاذی و کلاهبرداری مبالغ سنگین به 150 سال زندان در آمریکا محکوم و محبوس شده است. اما در اصل فیلم یاسمین غمگین داستان همسر روپرت مردف است، زنی که به واقع با بی تفاوتی هایش، جرایم و بی بند و باری های شوهرش روعمداً یا سهواً میدیده و بطور مستقیم و غیر مستقیم سر پوش میگذاشته چراکه تنها چیزی که براش اهمیت داشت لذت بردن از زندگی شخصی خودش بود و در این راستا حتی اهمیتی به بیراهه کشیده شدن  زندگی نزدیکانش از جمله فرزند و خواهرش هم نمیداد... و واقعۀ دیگررا میتوان برداشت و شرح مختصری ازفیلم سینمایی "اتوبوسی بنام هوس" از ایلیا کازان قلمداد کرد.

کیت بلانشت بازیگراسترالیایی این فیلم با حضورفوق العاده اش یکبار دیگر نشان داد که در عرصه بازیگری و نمایش، یک هنر پیشه چنان باید درنقشش محو شود که شخصییت واقعی ذکر شده در فیلم را برای تماشاچیان دیکته کند.

 او توانست در طول فیلم جوری وانمود کند که یک نوع استرس غیر قابل کنترل در وجودش دارد که حتی با خوردن قرصهای مخصوص، در مواقعی که جریانات زندگی بر وقف مرادش نبود هم قادربه کنترل این استرس نبوده و ناخود آگاه و در عالم خود در مورد موضوعی که از گذشته برای او از لحاظ روحی به ارمغان مانده، شروع به صحبت کنه واین رو بخوبی به تماشاچیان انتقال بده ...بدین معنی که در بعضی موارد، انسانهای مستاصل احتیاج به فردی برای باز گویی زخمهای روحی و روانیشان ندارند و گاهی به نقطه ای میرسند که با هر کس و هر چیزی صحبت میکنند تا تخلیه شوند، فرق نمیکنه این افراد روبروی انها بیگانه، آشنا، بچه و یا حتی دیوار باشه ...کسی که دروغ در جامعۀ چند نفرۀ خانوادگی اش موج میزد و بارها تجربه اش کرده بود و حفظ ظاهر ومهمانیهای آنچنانی خیلی بالاتر از مسائل اصلی، اساسی و ریشه ای خانوادگی برای او ارزش داشت بعنوان مثال کنترل شوهرش که تقریباً در جلوی چشمانش به هر کار خلاف عرف خانوادگی از جمله خیانت به همسرش دست میزد یا برخورد غیر اصولی با تنها فرزندش ویا حق خوری از خواهر کوچکتر و شوهرش که با تنها پول بازمانده قصد در تهیه زندگی تازه ای داشته اند!!! او هرگز معنایی برای اینها پیدا نکرد.

 او نمونه ای بارز ازاجتماعی پول پرست که بدوراز واقعییت های اساسی پیرامون خود زندگی میکند، از جمله زنان مدرنی که قدرت شوهرشان هیچگونه چشم آگاهی برای آنان برای بررسی افراد دورتادور درآنها باقی نگذاشته...از زمره کسانی است که چشمشان زمانی باز میشود که دیگر خیلی دیر شده چراکه آنقدر درد و زخم آنها را احاطه کرده که حتی برای ترمیم آنان نیز نمیتوانند حقیقت محض را برای جبران اعمال گذشته انجام دهند، زندگی تازه بدوران رسیده هایی که همواره با تزویر و سطح نگری زندگی کرده و ثروتشان باعت دور ماندن از نزدیکان شان شده و چنان آنان را با حقایق جامعۀ پیرامون خود دور کرده که حتی نزدیکی کردن با افراد معمولی حتی اگر بصورت سالم هم صورت گیرد دارای شک و تردید خواهد بود...  نمونه اش اینکه در آخرین شانس خود که با فردی دارای کلاس بالااشنا میشود، قادر به حقیقت گویی نیست و به دروغ پردازی میپردازد.. .چون این تیپ آدمها به واقع با اصلیت درونی و ماهییتشان مشکل داشته و به آنها مشکوکند.

بدور از فیلم ...زن واقعی روپرت مردوف که این فیلم براساس زندگی وی تهیه شد، در یکی از ایالتهای امریکا با چند دست لباس زندگی میگذرونه و از این در و آن در همواره دنبال کار میگرده تا فقط زنده بمونه...شخصی که در یک منزل ویلایی 44 میلیون دلاری زندگی میکرده و فقط ارزش مبلمان خونه اش 7 میلیون دلار برآورد شده بود.