Saturday, November 26, 2011

یوسف گم گشته ستار

سرخ صورتم از سیلی ، اما زرد تنم
یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم

یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم


از درون همه ویرونم ، اما ظاهرم آباد
شهر خاموشانه قلبم ، رو لب هام پره فریاد
من همه نقدینه هام رو پای عاشقی دادم
پا به زنجیر و اسیرم اما از خودم آزاد
سرخ صورتم از سیلی ، اما زرد تنم
یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم

یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم


آبروم رفته از دست آوازه های عشق
مونده ام بی پناه ، پشت دروازه های عشق
روز بی ابرم و مثل خارم به چشم شب
قلب من شده باز ، سپر تازه های عشق
سرخ صورتم از سیلی ، اما زرد تنم
یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم

یوسف هم دست حق و پاره پاره پیرهنم

No comments:

Post a Comment